loading...
رویای صورتی
s.k بازدید : 94 چهارشنبه 15 خرداد 1392 نظرات (0)

من با خاطرات تو زنده خواهم ماند.چه غمگین از این رفتن و از این روزهای سرد تنهایی.

شاید باور نکنی،

از من همین کلمات که با شوق به سوی تو پر می کشند باقی می ماند و خود کاری که هیچ گاه آخرین حرفهایم را به تو نمی تواند گفت.

شاید یک روز وقتی می خواهی احوال مرا بپرسی،عکسم را در صفحه سفر کرده ها ببینی.

شاید کودکی گستاخ و بازیگوش با شیطنت سفر بی بازگشتم را از دیوار سیمانی کوچه اِتان بکند و پاره کند.

تمام دغدغه هایم این است که آیا بعد از این سفر مختوم می توانم همچنان با تو سخن بگویم؟

آیا دستی برای نوشتن و دلی برای تپیدن خواهم داشت؟شاید باور نکنی، اما دوست دارم مدام برایت بنویسم.

بعضی وقتها که کلمات را گم می کنم ،دوست دارم، دشتها، دریا ها،کوه ها،جنگلها،

ستاره ها و هرچه در کاینات هست همه و همه کلمه شوند تا بهتر بنویسم.

دوست دارم تا به حیات کلمه ای نجیب دست یابم تا رهگذران غمگین صبحگاهان،

زیر آفتابی نارس مرا زمزمه کنند.

میدانم که خسته ای اما دوست دارم اجازه دهی کلماتم دمی روبرویت بنشینند و نگاهت کنند تا به حقیقت این جمله را دریابی که می گوید:

مرا از یاد خواهی برد، نمی دانم؟
ولی می دانم از یادم نخواهی رفت...







ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 42
  • بازدید کلی : 2,320